برشی از کتاب منتشر نشده:
زندگی نامه شهید عارف جهانگیر گرگین
مراجعه بدهکار (۲۱)
برادران جهانگیر همراه با پدر، مقداری پول جمع کرده و به جهانگیر داده بودند. گفتند جهانگیر تو الآن سربازی کردهای، دیپلمت را نیز گرفتهای باید تشکیل خانواده بدهی و بهاصطلاح خودت را سروسامان بدهی. این پول در اختیارت باشد هر کاری خواستی با آن بکن. جهانگیر نیز پول را تحویل گرفت، سپاسگزاری کرد و رفت.
پس از شهادت جهانگیر یکی از اهالی روستا نزد غلامحسین برادر جهانگیر آمد و گفت شهید جهانگیر ۱۰ هزار تومان به من قرض داده بود. الآن فراهم کردهام آوردهام بدهکاریام را بپردازم. آنگاه ماجرا را تعریف کرد. که چشم بچهی من درد بود او را نزد دکتر بردم. تشخیص دکتر این بود که نیاز به عمل دارد. پول عمل چشم را نداشتم، بسیار نگران و مضطرب بودم. در فکر بودم که چه کنم و از چه راهی این پول را پیدا کنم یا از چه کسی قرض بگیرم. وضعیت چشمان پسرم بهگونهای بود که باید هر چه زودتر آن را عمل میکردیم. این دغدغه سخت آزارم میداد. دیری نگذشت که یکی در زد. رفتم در را که باز کردم. دیدم جهانگیر است. سلام و علیکی کرد و گفت گویا پسرت نیاز به عمل چشم دارد. این ده هزار تومان را بگیر، بچهات را ببر چشم او را عمل کن. اگر من برگشتم و داشتی پول را بده، اگر برنگشتم حلالت باشد. اگر برگشتم و نداشتی بازهم حلالت باشد. همان موقع فرزندم را دکتر بردم، خدا را شکر چشمان پسرم خوب شد. حاج غلامحسین هم گفت چیزی که شهید داده ما پس نمیگیریم و آن ده هزار تومان را به آن مرد برگرداند.
راوی: حاج غلامحسین گرگین
نویسنده: : نصرالله شفیعی
منبع: عصر اصفهان
ارسال دیدگاه
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد