برشی از کتاب منتشر نشده:
زندگی نامه شهید عارف جهانگیر گرگین
خندان و جذاب (20)
جهانگیر نیروی جاذبهی قوی داشت. هر کس با او آشنا میشد، به شکل باورنکردنی مجذوب او میشد. همه در تعجب بودند که خداوند چه خصلتی در او قرار داده که اینقدر جذاب است. خنده از لبانش برداشته نمیشد. مصداق این سخن امام علی علیه السلام بود که می فرماید: «المؤمن بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه»، کمتر می شد که از غم و انده و مشکلات زندگی اش برای ما بگوید. دوست داشت همواره ما را شاد ببیند. دوست نداشت که با بیان مشکلاتش ما را غمگین کند. اطرافیان را دوست میداشت. به آنها محبت میکرد. رازنگهدار بود؛ اما همهی رازهایش را به دیگران نمیگفت»
جهانگیر اطلاعات خوبی داشت. یادداشتهایی که مینوشت نشان از دانش و آگاهی زیاد او بود. هر وقت که درونش به تلاطم میافتاد کاغذی برمیداشت و تراوشات ذهنی و قلبی خود را بر آن یادداشت میکرد. رمضان استعداد نقاشی داشت. گاهی در دفتر خاطراتش باهمان خودکاری که خاطراتش را بر کاغذ مینوشت تصاویری از مناظر مختلف نیز طراحی میکرد. جهانگیر در صفحهی مقابل آن، برداشت خود را از آن نقاشی بر کاغذ میآورد. قدرت تخیلش فوقالعاده بود. رمضان آنقدر به جهانگیر علاقه داشت که در همان دفتر خاطراتش یک شمعی کشید و در دل شعلهی آن، اسم جهانگیر را حک کرد. سالها گذشت رمضان از اسارت برگشت؛ هنوز هم این نقاشیها را به یاد آن دوران و دوست عزیزش نزد خود نگهداری کرده است.
صورت سوخته
یک روز جهانگیر از خط مقدم آمد، یکطرف صورتش سوخته بود. البته این سوختگی بیشتر در محاسن او بود. بچهها پرسیدند جهانگیر چه شده است؟ جهانگیر طبق معمول لبخندی زد و گفت: هیچی، چیز خاصی نیست؛ اما بچهها دستبردار نبودند. میدانستند که حتماً یک اتفاق افتاده است؛ ولی جهانگیر آن را انکار میکرد. بچهها در همان فضای دوستانه جهانگیر را مورد توبیخ قرار دادند؛ که چرا بدون اجازه و اطلاع آنها به خط مقدم رفته است؟ گفتند جهانگیر! قرار ما این بود که هر جا بخواهیم برویم همگی باهم باشیم. از قرار معلوم جهانگیر به خط مقدم رفته بود و آنجا کمک آرپیجی که بوده، آتش پشت آرپیجی هنگام شلیک گلوله صورت او را سوخته بود.
راوی: رمضان صداقت
نویسنده: : نصرالله شفیعی
منبع: عصر اصفهان
ارسال دیدگاه
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد