27 آذر 1399 - 9:04 ق.ظ

«اتل متل یه شاعر»؛ محملی برای شنیدن دردهای مردم

کتاب «اتل متل یه شاعر» شامل گزیده اشعار ابوالفضل سپهر اثر حسین قرایی از سوی نشر ۲۷ بعثت منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش عصر اصفهان،به نقل از ایکنا، کتاب «اتل متل یه شاعر» شامل گزیده اشعار ابوالفضل سپهر با گزینش و انتخاب حسین قرایی به همت نشر ۲۷ بعثت منتشر شده است.

ابوالفضل سپهر متولد سال ۱۳۵۲ در کودکی پدرش را از دست داده و زندگی سختی را سپری و همین مسئله او را در کوره زندگی آب دیده کرد. کار می‌کرد تا خلأ پدر را در خانه پر کند. اما او هر شغلی داشت، کارش عاشقی بود. از سال ۷۶ سرودن شعر را آغاز کرد. دوست داشت از جنگ و شهدا بنویسد و شهرهایش را حواله‌ای از طرف شهدا می‌دانست. وی در سال ۱۳۸۳ به علت بیماری درگذشت.
گلعلی که پیگیر کار‌های کفن و دفن سپهر بود، همه دغدغه‌اش این بود که او را نزدیک «قطعه شهدا» به خاک بسپارند. اتفاقاً دو جا هم برایش قبر می‌کنند، ولی وقتی به خودشان می‌آیند که ابوالفضل سپهر در آغوش شهدای گمنام در قطعه ۴۴ بهشت زهرا (س) دفن شده و حیران می‌مانند!
مکتوبات سپهر به دو بخش نثر و نظم تقسیم می‌شود؛ نثر سپهر، نثر روزنامه‌نگاری است. چیرگی نثر روزنامه‌نگاری در نوشته‌هایش هویداست. نثر‌های او هموار و پویاست. شاید دلیل هموار و پویندگی‌اش مطالعه در عرصه ادبیات و تاریخ دفاع‌مقدس و نشست و برخاست با هنرمندان این عرصه است. بینش و روش نویسنده در نثر‌های سپهر واضح و مبرهن است. یکی از نثر‌های وی با عنوان «فرشته پلاک طلایی می‌خواد» به عنوان یک مشت نمونه خروار است. در حوزه شعر نیز اتل متل‌ها، و شعر‌هایی در قالب کلاسیک می‌سرود.
شعر در اتل مل‌هایش می‌کوشید حرف‌هایش را هنرمندانه بزند. سعی می‌کند با این گونه شعر‌ها بیشتر محتوا را مدنظر داشته باشد. گویی حرف‌هایش در اتل متل‌هابا بیانی محاوره و فولکلور محملی برای شنیدن درد‌های مردم زمانه است. اما این مردم گاهی همسر شهید است و گاهی فرزند شهید. گاهی جانباز شیمیایی است و گاهی یک بسیجی ساده.
«اتل متل یه شاعر»؛ محملی برای شنیدن دردهای مردم زمانه
در تازه‌ترین اثری که از وی منتشر شده، شامل بخش‌های «شهید شعر»، «فرشته پلاک طلایی می‌خواد!»، «اتل‌متل‌ها»، «مثنوی‌ها» و «چهارپاره» است.
چند چهارپاره از این شاعر را می‌خوانیم:
یاد دارم که افق خونین بود
چهره زرد زمین پرچین بود
فتنه سامریان برپا شد
نمک کفر به زخم دین بود
***
یاد دارم که عدو نعره کشید
تیغ کین زهره‌تان را بدرید
یاد دارید ز خوف مردن
مرگتان زودتر از مرگ رسید
***
لیک ما در یم خون دُر گشتیم
دیده از خون جگر پر گشتیم
و عجیب است که در این وادی
ما سزاوار تمسخر گشتیم
کد خبر: 36201

منبع: ایکنا

برچسب ها: , ,

ارسال دیدگاه

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

  • مجموع دیدگاهها: 0
  • در انتظار بررسی: 0
  • انتشار یافته: 0