4 شهریور 1402 - 11:11 ق.ظ

از غمی که می خوریم (۵)

یادداشت های روزانه مدیر عامل انجمن حمایت زندانیان بوشهر

یک توصیه به رؤسای دانشگاه ها و مدیران مدارس

هفته قبل به اتفاق دکتر مهرانگيز رئیس کل دادگستری و آقای حسینی مدیر کل زندان ها سری به خانواده ی یکی از زندانیان زدیم. پیش از هر دیداری پرونده ی زندانی را نیز نگاهی می کنیم تا اگر شرایطش به گونه ای باشد که بتوان در حق او ارفاقی کرد رئیس کل دادگستری دستورات لازم را بدهد.
متأسفانه پرونده این زندانی آن قدر سراسر از جرم بود که هیچ جای ارفاقی نمی گذاشت. آنچه تلخ است و ناراحت کننده وضعیت خانواده های این زندانیان است. خانواده هایی که هر روز مجازات می شوند بدون آنکه تقصیری داشته باشند. از بی کفایتی سرپرست خانواده یا همان پدر، درمانده شده اند. نه راه درآمدی دارند و نه شرایط مناسبی برای زندگی. آنچه مسئولیت ما را سنگین می کند این است که از هر توانی که داریم برای کاستن از آمال این خانواده ها گامی برداریم. گاه برخی از این خانواده ها آن قدر سرخورده هستند که وقتی به آن ها قولی داده می شود باور نمی کنند. فکر می کنند برای دل خوش کردن آن ها قول کمک یا خرید کالایی می دهیم.
از وضعیت جزئیات زندگی خانواده ای که قرار بود به دیدارشان برویم اطلاع دقیقی نداشتیم‌ از همین رو تنها یک بسته ی معیشتی همراه خود داشتیم. در زدیم. منزلی بود دارای حیاطی کوچک، کولری از پشت پنجره نیز به اتاق وصل بود و روشن. خوشحال شدیم از اینکه حداقل یک کولر دارند تا در این گرمای بوشهر کمتر اذیت شوند.
وارد هال که شدیم. احساس کردیم هوا از بیرن گرم تر است. همسر زندانی بود و سه بچه ی قد و نیم قد. بزرگشان دختری بود که کلاس سوم ابتدایی را به پایان رسانیده بود و قرار بود مهرماه به کلاس چهارم برود. یک دختر و یک پسر دیگر نیز به مدرسه نمی رفتند.
هوا داخل هال آن قدر گرم بود که تحمل چند دقیقه نشستن نیز برایمان سخت بود. از وضع و روزگارشان پرسیدیم. خانم گفت صاحب این منزل یک پیرزن از کارافتاده است. در اتاقی در همین منزل زندگی می کند. من پرستاری او را بر عهده دارم و او در عوض این هال و آشپزخانه را در اختیار ما قرار داده است. گفتیم کولر شما که روشن است چرا این قدر هوا گرم است. گفت کولر خراب است، آن را نزد تعمیر کار برده ایم گفته اند این کولر دیگر قابل تعمیر نیست. در تعجب بودم که این ها شب و روز را چگونه در این هوای گرم سپری می کنند. وقتی همین سوال را از خانم پرسیدیم گفت پیرزن یک کولر دارد که به ما اجازه می دهد شب ها در اتاقش بخوابیم. روزها هم مجبور هستیم در همین گرما روزگار را بگذرانیم.
رئیس کل دادگستری دو تا بچه ی کوچک را دعوت کرد تا در کنارش بنشینند دستی به سرشان کشید و مدتی با آن ها به گفت و گو نشست. یخچالی در هال بود. خدا را شکر کردیم که حداقل یک یخچال درست و مناسب دارند. یک یخچال کوچک تر نیز در آشپزخانه بود. وقتی در باره ی یخچال پرسیدیم. خانم گفت یخچال خودمان سوخته است و مجبور شدیم برای مدت زمان محدودی از یک نفر یک یخچال قرض بگیریم. به زودی نیز این یخچال را باید به او پس بدهیم.
راستش هوا آن قدر گرم بود که نتوانستیم زیاد توقف کنیم. به او قول یک یخچال و کولر نو دادیم. خانم دستانش را به آسمان برد و با تمام وجود دعا کرد. گفتیم این وظیفه است. این حداقل کاری است که از دستمان بر می آید. خداحافظی کردیم.
فردای آن از چند مغازه برای کولر و یخچال پرسیدم. با یک فروشنده قیمت را نهایی کردم تا خواستم امضای دوم چک را بگیرم یک روز طول کشید. وقتی چک را به مغازه دار دادم نگاهی به مبلغ چک کرد و گفت از دیروز تا حالا درهم و دلار گران شده و قیمت هر کولر مبلغ ۵۰۰ هزار تومان اضافه شده است. زیر بار قیمت یک روز قبل که با خودش طی کرده بودیم نمی رفت. گفتیم پدرت خوب، مادرت خوب چک را بگیر، خانواده ی یک زندانی در انتظار است. این چک حقوقی است تغییر مبلغ آن زمان می طلبد و تازه برای یک خانواده ی زندانی است‌ فرض کنید شما هم در خرید این کولر مشارکت دارید. با هزار درد سر و منت پذیرفت.
بالاخره کولر از یک مغازه و یخچال نیز از مغازه ی دیگر راهی آن خانواده شد تا بتواند گل لبخند را بر لبان این خانم و فرزندانش بنشاند.

کد خبر: 136671

نویسنده: نصرالله شفیعی

منبع: عصر اصفهان

برچسب ها: , ,

ارسال دیدگاه

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

  • مجموع دیدگاهها: 0
  • در انتظار بررسی: 0
  • انتشار یافته: 0