1 شهریور 1402 - 12:59 ق.ظ

ناصر بهرامی شاعر و هنرمندی توانا

در میانه راه لنجان به النجان قدیم، آنجا در میان کشتزارهای سرسبز کنار زنده رود و بر فراز تپه‌ای نسبتا بلند و مشرف بر دشت و بوستانهای کهن شهر دیزیچه، اقامتگاهی خودنمایی می کند که خلوتگاه و محل بیتوته تنهایی‌های استاد ناصر بهرامی است.

استاد بهرامی شاعر
عصر اصفهان به قلم عباس مهری اردستانی،
همان دیاری که تاروپودش یاد مادر و بوی مادر را هماره برایش زنده می کند و دست نوازشگرش را هنوز پس از گذشت  7 دهه  احساس می کند تا در تنهایی هایش به سرودن شعر بپردازد  و تراوش‌های ذهنی  خویش را آشکار سازد،
استاد ناصر بهرامی که در پانزدهم فروردین ماه امسال 74 سالگیش را به جشن نشست، زاده  1328 خورشیدی در مسجد سلیمان و از پدر و مادری با تبار اصفهانی می باشد. در این رهگذر  محروم ماندن از نوازش‌های مادرانه آنهم در 6 سالگی سختی های فراوانی را برایش به همراه داشته، همان دشواری هایی که موجب مکاشفه و تامل در وجودش  گشت تا به گفته  خود، مشقات دوران زندگی باعث شعله ورشدن ذوق شعر، ادبیات و هنر در  وی گردد و حتی خود را سپاسگزار کسانی  بداند که موجبات این سختی را فراهم کردند و باعث شکوفایی و بروز آن شدند چرا که به باور او خداوند اگر چیزی را از انسان گرفت در عوض چیزهای گرانبهای دیگری را جایگزین آن کرده  و به او هدیه خواهد داد .
او که  فراگرفتن آواز را نخست از پدر  و بعدها بصورت علمی از استاد شادروان جلال تاج اصفهانی در مرکز فرهنگی رادیو و تلویزیون اصفهان آموخته است، بهره مندی از صدای خوش را میراث گرانبهای نیاکانی می داند که این ودیعه الهی را در راه شعائر مذهبی بکار برده و از روزگار سلطنت قاجار بر ایران از آن  برخوردار بودند.
بنا به گفته استاد بهرامی نخستین سالهای دهه 40 خورشیدی مصادف شد با دوران بازنشستگی پدر و اسکان دائم خانواده در اصفهان، همان مهاجرتی که ناصر بهرامی آن را مغتنم شمرد تا ذوق و شوق خود را در فراگیری هنر آواز که از کودکی شیفته آن بود آشکار سازد؛ بدین ترتیب که  طی چندین سال و به هــمراه یارانی همچون علیرضا افتخاری، زنده یاد ناصر یزدخواستی و  زنده یاد امین الرعایا به خدمت استاد جلال تاج اصفهانی رسید و متواضعانه هر آنچه را که استاد بیان میکرد بخاطر می سپرد و  از خرمن دانش وی خوشه چینی می کرد.
تقدیر چنین بود که استاد ناصر بهرامی پس از فراغت از تحصیلات متوسطه و عالی،  آموزگاری و دبیری پیشه کند و از آنجا که در کار خویش آزموده بود، نهاد‌های وابسته به ارتش از وی دعوت کردند تا دانستنی‌های خویش در رشته مکانیک را در اختیار نظامیان کشور قرار دهد و آنان را در امر آموزش یاری کند. بنابراین نخستین سالهای خدمت وی در  زادگاهش مسجد سلیمان  سپری گشت و در آن شهر هنرمندانی روشن ضمیر همچون محمد مراد دارابی را  ملاقات کرده و  اولین بار حنجره-اش را با آوایی دل انگیز در رادیو اهواز صیقل داد.
استاد ناصر بهرامی رهسپاری اش را به حوزه شعر و ادبیات از همان اوان دبیرستان می داند  همان دورانی که  بنا به گفته وی، احساسی درونی  در ذهن و دلش در حال جوشیدن بود تا علاقمندی اش را  به شعر و ادبیات موجب شود. با این وجود و علیرغم اهمیت دادن به آن، این استاد سید علی صالحی بود که  در  سال 1351 در سفری به سمت اهواز  از تراوش‌های ذهنی ناصر بهرامی تقدیر کرد و او را تشویق نمود تا شعر و ادبیات را بصورت جدی دنبال کند. در حقیقت استاد سید علی صالحی به او تلنگری زد که یادآور شعری در مجموعه نامه‌های اوست، آنجا که می گوید:  آسمان فردا صاف و هوای رفتن ما آفتابی است،پس تو هم بلند شو بگو  “ها” و برو.
با پیروزی انقلاب و آغاز تجاوز ارتش بعثی عراق به خاک میهن، ناصر بهرامی  به هوانیروز اصفهان منتقل شد  تا جنگ ناخواسته، او را با چشم شیشه‌ای یا دوربین فیلم برداری آشنا کند و به عنوان خبرنگار و تصویر بردار به جایی بَرَد که برخلاف طبع شاعرانه اش شاهد پرپر شدن لاله‌های میهن باشد و آنان را در تاریخ به ثبت برساند.
چهره ماندگار در ادبیات  و هنر  نیروهای مسلح در سال 1391 که  مولف چندین جلد کتاب  از جمله سینه سرخان دیار من، هلی شات، دلربایی و مثنوی پرواز می باشد، بر این باور است که  هنوز  هم در 74 سالگی  آتش عشق افروخته و  تابان در  نهادش شعله می کشد.
کد خبر: 136618

نویسنده: عباس مهری اردستانی

منبع: عصر اصفهان

برچسب ها: , , , , , ,

ارسال دیدگاه

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

  • مجموع دیدگاهها: 0
  • در انتظار بررسی: 0
  • انتشار یافته: 0