برشی از کتاب منتشر نشده:
زندگی نامه شهید جهانگیر گرگین
عذرخواهی (7)
جهانگیر اهل پرخاشگری یا عصبانیت نبود؛ ولی این بار اتفاقی افتاد که جهانگیر عصبانی شد و حتی تند رفتار کرد. صبح جمعهای بود که جهانگیر از برازجان برگشته بود. دم در منزل خواهرش که روبروی خانهی آنها قرار داشت ایستاده بود. گاه میشد که دختر خردسال خواهرش با دختر همسایه بازی میکرد. در همان روز که جهانگیر در منزل بود این دو دختر باهم دعوا کرده بودند. ناگهان زن همسایه وارد منزل خواهر جهانگیر شد و از دخترخواهر جهانگیر که بهزعم خودش دختر او را کتک زده بود پیش مادرش بسیار گلایه کرد و بهتندی اظهار ناراحتی کرد. جهانگیر وقتی گلایههای زن همسایه را شنید بسیار ناراحت شد که چرا دخترخواهرش دختر هم سن و سال خود را بیجهت کتک زده است. جهانگیر فوراً خواهرش را خواست. باهمان حال ناراحتی خواهرش را مخاطب ساخت و او را بهتندی مورد سرزنش قرارداد که چرا مواظب دخترکوچکش نیست!
خواهرش از این لحن ناراحت شد، چیزی نگفت و رفت. خواهرانش همواره جهانگیر را حرمت میکردند. آنها از همان دوران کودکی متوجه اخلاق و رفتار جهانگیر شده بودند. او را بسیار دوست میداشتند؛ و به خود اجازه نمیدادند که با جهانگیر از گل نازکتر سخن بگویند. این اتفاق صبح افتاد.
ظهر که شد عبدالحسین برادر بزرگتر جهانگیر وارد منزل شد. دید که جهانگیر در کنجی نشسته ساکت، سرش به زیر است و نم نمک از چشمانش اشک می بارد. عبدالحسین با نگرانی از او پرسید کُکا چرا گریه میکنی؟
جهانگیر باهمان حالت گریان ماجرای خواهرزاده را تعریف کرد و گفت رفتهام تحقیق کردهام، متوجه شدهام که مقصر دختر همسایه بوده است و بیجهت من با خواهرم بهتندی صحبت کردهام. روحیه جهانگیر اینچنین بود. او رفت و از خواهرش به خاطر این رفتار از او عذرخواهی کرد
راوی: حاج عبدالحسین گرگین برادر شهید
نویسنده: : نصرالله شفیعی
منبع: عصر اصفهان
ارسال دیدگاه
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد