دارو نیست، اما دوا هست!
قصهی انسولین اینقدر تکراری شده که قلم از نوشتنش تهوع میگیرد. اما چه باید کرد که انسولین برای دیابتیها نان شب است؛ مایهی حیات است. نگفتنش را نشاید.
مالک شیخی
هوا بارانی است، شهر شلوغ و جای پارک روبروی داروخانهها مصیبت. با این همه شاید ده داروخانه مختلف را میگذارنم. برخلاف اکثر اوقات، امشب سیستمها کند نیست، وصل است و قراردادهای بیمه تمدید شده است؛ اما انسولین قحط است. ناگزیر به داروخانه فوریتهای دارویی هلال احمر می روم.
علیالقاعده اینجا باید باشد اما ساعت ۷ است و کرکره را پایین کشیدهاند. مرد میانسالی بیرون داروخانه پشت پنجره به خانمهایی که داخلاند التماس میکند. میگوید از شهرستان دوری برای داروی نایاب دختر سه سالهش آمده ولی آنها بیاعتنا به فریادهای مرد، داخل داروخانه در حال جمع کردن وسایلشان هستند که زودتر بروند.
وقتی میبینم به التماسهای این مرد اینطور بیاعتنایی میشود، برمیگردم تا سراغ داروخانه دیگری بروم. چند خیابان بالاتر میروم. ماشین بنزین ندارد و این آخرین داروخانه را هم که میروم نا امید برمیگردم. میخواهم ماشینم را از پارک دربیاورم و بروم اما ماشینی کنار من دوبل پارک کرده است. چند نوجوان خوش اندام به راننده ماشین دارند اصرار میکنند که دوای فرداشب را هم امشب به آنها بدهد.
می فهمم معتادند و منظورشان از *«دوا»*، هروئین است. راننده یک پاکت چند «سوتی» دیگر را داخل دست یکیشان میگذارد و میگوید سریع بروند و پول را کارت به کارت کنند. متوجه ماجرا که میشوم از ماشین پایین میآیم و با ساقی دست به یقه میشوم که چرا بچه های مردم را آلوده میکند.
میخواهم تلافی نبودن انسولین را سر ساقی خالی کنم. همانچند نوجوان دستهایم را میگیرند و ساقی با ماشین فرار میکند. تا ساقی فرار میکند آن چند نوجوان هم به خیال اینکه من مأمورم فرار میکنند. *ماندهام که شبکه توزیع هروئین چگونه از آشپزخانههای کلمبیا تا کف شهرهای ما با قیمت مقطوع به سهولت در دسترس است ولی وزارت بهداشت با آن ساختار عریض و طویل از تامین انسولین حتی در داروخانهها هم عاجز مانده.* سئوالهایی که پاسخهای روشنی دارد اما… صد امان از این اماها. *با این همه، همچنان دارو نیست ولی دوا بسیار.*
نویسنده: دکتر مالک شیخی
منبع: عصر اصفهان
ارسال دیدگاه
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد