17 مرداد 1400 - 10:50 ب.ظ

یک لحظه با من زندگی کن!

سه سال بیشتر نداشتم، تازه یاد گرفته بودم بدون کمک دیگران به دنبال توپ کوچک پلاستیکی رنگ و رو رفته برادرم بدوم و گاه آن را چون گنجی در پستو مخفی کنم که به دلیل بیماری وتشنج ،پاهایم دچار معلولیت شد !از آن روز به بعد پاییز میهمان همیشگی چشمان مادرم شد و شکوفه های قلب پدرم هر روز به دست سرنوشت پژمرده .

به قلم فاطمه طایی

به گزارش عصر اصفهان، دوران کودکی یکی ازمعجزات بزرگ پروردگار است چرا که تو بدون توجه به مشکلات اطرافت جسارت داری هرآنچه را که در تخیلاتت میگذرد را تبدیل به واقعیت کنی.برای من هم همینطوربود با وجود معلولیت همه قدرتم راجمع می‌کردم تا مثل هم سن و سال هایم باشم،

آن روزها پاهایم هنوز توان تحمل وزنم را داشت، گرچه به پای هم سن و سال هایم نمی رسیدم اما همه تلاشم را می کردم که از آنها کمتر نباشم، کمی که بزرگتر شدم پزشکان همه تلاش خود را کردند تا با چند عمل جراحی بتوانم چند سال بیشتر دوام بیاورم وبدون کمک فردی راه بروم، با اینکه کودک بودم اما می‌دانستم مشکلی به وجود آمده ولی دلم نمی‌خواست تسلیم بشوم، هر شب به آسمان پر ستاره خیره می شدم،گاه مدت‌ها در دلم با پر نور ترین ستاره حرف می‌زدم و پیش خود فکر می‌کردم اگر بتوانم یکی از این ستاره‌ها را بچینم می‌توانم سلامت پاهایم را به دست بیاورم.

برای خودم رویاپردازی می‌کردم و آرزو داشتم دختر قوی و مشهوری باشم.
۱۴ سال بیشتر نداشتم که پزشکان به خانواده ام گفتند درمان ها جواب نمی دهد،دیگر پاهایم تحمل وزنم را نداشت وباید ازویلچر استفاده می

کردم.

هیچ قلمی نمی‌تواند حال آن روز مرا توصیف کند‌ ،وقتی برای اولین بار روی ویلچر نشستم حس غریبی داشتم ،احساس ترس وسرخوردگی،گویی محکوم بودم با دوستی تا ابد زندگی کنم که دوستش ندارم، اما این واقعیت زندگی من بود و باید در دفتر رویاهای نوجوانیم تغییراتی را اعمال می کردم.

انگشتان دستانم هم کم توان شده بود امامیدانستم برای حرکت درجاده آرزوهایم باید ازتک‌ تک انگشتانم به هرسختی شده کاربکشم ،مصمم شدم درسم را ادامه بدهم به نگاههای ترحم آمیز اطرافیان و مردم بی‌توجه شدم،بارها و بارها در خود گریستم ،شکستم اما باز عزمم را جزم کردم تا جوانه های امیدرا درقلبم زنده کنم.

هرگاه دلم می گرفت کاغذ سپید و قلم کوچکم تنها همدم وسنگ صبورم بودند،معلولیت پاهایم باعث شدکه به اطرافم بیشتر دقت کنم، هرگاه بیرون میرفتم مردم ومشکلاتشان را بیشتر رصد می‌کردم اماگویی یکسری مشکلات برای مردم تکراری بود چرا که دیگر آن راعادی پنداشته و اعتراضی نداشتند.

دیگر جدا شدن قلم از انگشتان کم‌توانم ممکن نبود، عشق توصیف ناپذیری برای نوشتن وجودم را هر روز لبریز می کرد،و با کمک فرشتگانی درقالب انسان وارد عرصه خبر شدم، درمحضرکلاس استاد منصور گلناری اولین الفبای خبر را بر سر در قلبم حک کردم و وقتی اولین خبرم را در روزنامه چاپ کردند احساس کردم ستاره‌های کودکی ام را از آسمان هفتم چیده ام،با ورود به عرصه خبر،معلولیت پاهایم را فراموش کردم،ویلچر دیگر سال‌ها بود که به جای پاهایم مأموریت داشت تا گوش به فرمانم باشد،

آرام آرام با رسانه‌های بیشتری آشنا شدم، همه سعی خود را می کردم تا به سردبیران و مدیران مسئول بگویم که حضور من درکارخبر مانندنفس کشیدن برای زنده ماندن است، خبرهای مرا که می‌دیدند، تشویقم می‌‌کردندبرای نوشتن، اما بعد از دو سه خبر که چاپ می‌شددیگر جواب تلفن هایم را نمی دادند و مرا در بین گفته‌ها و عمل خودسرگردان می کردند، دلم میخواست بگویم این چند سطر خبری که میبینید گرچه برای شما ارزشی ندارد اما حاصل ساعت ها زحمت با انگشتان ناتوان من است و برای من چون یک گنج با ارزش است.

در تنهاییم گریه ومانندققنوسی که خود را بی‌پروا به آتش می زند خود را برای تهیه خبردیگری آماده می‌کردم. گرچه نمی دانستم فردا آیامیتوانم روزنامه‌ای را برای چاپ خبرم متقاعد کنم یا نه!
تا به امروز با وجود همه سختی ها و بیماری‌های جسمی و به لطف پروردگار مهربان خود را به سرخط جدیدی از زندگی رسانده‌ام‌. تا بار دیگر برای مدیران شهرم و مسئولان کشورم این گونه بنویسم،من یک خبرنگار معلولم، گرچه بعضی ها مرا به عنوان یک خبرنگار قبول ندارند اما من به عنوان یک شهروند آن‌ها را در مقام پاسخگویی به مطالبات معلولین شهر و کشور قبول دارم،
شاید درس خواندن برای افرادی که از نعمت سلامت بهره‌مند هستندآسان ترین کار باشد امابرای من و امثال من یعنی فتح کردن قله اورست!حال که این یادداشت را برایتان مینگارم دو ترم دیگر به گرفتن لیسانسم باقی‌مانده،
روی صحبتم نه تنها با عزیزای معلول همشهری و هم استانی،بلکه با شمایی که با طف خدا تنت سالم هم هست.چون به نظرم محدودیت فقط مربوط به جسم نمیشه؛گاهی وقتا برای خودمون محدودیت های فکری ای ایجادمی کنیم که خیلی سخت تر ازمحدودیت های جسمی اند.
وحتما شما بهتر از من می دونید که انسان،زنده به روح بلندپرواشه

202/

کد خبر: 28469

نویسنده: فاطمه طایی

منبع: عصر اصفهان

برچسب ها: , ,

ارسال دیدگاه

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

  • مجموع دیدگاهها: 0
  • در انتظار بررسی: 0
  • انتشار یافته: 0