9 مرداد 1401 - 4:00 ب.ظ

فلسفه نام کربلا چیست؟

وقتی امام حسین (ع) در روز دوم محرم به کربلا رسید، از نام آن سرزمین پرسید و هنگامی که اسم کربلا را شنید، فرمود خدایا از اندوه و بلا به تو پناه می برم.

علی بن طاووس معروف به سید بن طاووس در کتاب اللهوف علی قتلی الطفوف؛ آهی سوزان بر مزار شهیدان درباره وقایع عاشورا می نویسد:

راوی می‌گوید: سپس حسین برخاست و سوار شد و حرکت کرد ولی سپاهیان حر گاهی جلوگیری از حرکت می‌کردند و گاه حضرت را از مسیر منحرف. تا روز دوم محرم به سرزمین کربلا رسید.

چون به آنجا رسید فرمود: نام این زمین چیست؟

عرض شد: کربلا.

گفت: خداوندا من از اندوه و بلا به تو پناه می‌برم. سپس فرمود: اینجا سرزمین اندوه و بلاست. فرود آیید که بارانداز و قتلگاه و مدفن ماست. جدم رسول خدا این را به من خبر داد.

پس جمله خیمه زدند و حر و سربازانش نیز در سوی دیگری فرود آمدند.

حسین نشست و به اصلاح شمشیر خود پرداخت و در ضمن اشعاری در مذمت دنیا خواند: ای دنیا! اف بر دوستی تو که بسیار از دوستان و خواستارانت را سپیده دمان و شامگاهان به کشتن می‌دهی و هرگز به بدیل آنان قناعت نمی‌ورزی…

زینب دختر فاطمه اشعار را شنید و گفت: برادرم، کسی این سخن‌ها را می‌گوید که به کشته‌شدن خود یقین داشته باشد.

فرمود: آری خواهرم.

زینب گفت: وای چه مصیبتی! برادرم خبر مرگ خود را به من می‌دهد.

راوی می‌گوید: زنان همه گریان شدند و به صورتشان سیلی زدند و گریبان چاک کردند.

ام‌کلثوم فریاد می‌زد: وای یا محمد، وای یاعلی…، ای وای از بیچارگی که پس از تو در پیش داریم ای حسین.

پس حسین ام‌کلثوم را تسلی داد: خواهرم! تو به وعده‌های الهی دلگرم باش که ساکنان آسمان‌ها همه فانی می‌شوند؛ اهل زمین همه می‌میرند و همه مخلوقات جهان هستی راه نیستی را می‌پیمایند. خواهرم ام‌کلثوم! و تو ای زینب! و تو ای فاطمه! و تو ای رباب!، به هوش باشید وقتی کشته شدم گریبان پاره نکنید و صورت نخراشید و سخنان بیهوده بر زبان نیاورید.

در روایتی دیگر، زینب که در گوشه‌ای با زنان و دختران نشسته بود، همین که این اشعار را شنید، سر برهنه و دامن‌کشان بیرون شد و نزد برادر آمد و گفت: آه چه مصیبتی! کاش مرگ به زندگی من پایان می‌داد.

حسین نگاهی به خواهر کرد و فرمود: خواهرم، دامن شکیبایی را شیطان از دستت نگیرد.

زینب گفت: پدر و مادرم به قربانت، راستی به زودی به قتل می‌رسی؟

گریه راه گلوی حسین را گرفت و چشم‌ها پر از اشک شد و فرمود: اگر مرغ قطا (۱) را می‌گذاشتند، در آشیانه خود می‌خوابید.

زینب گفت: واویلا، تو به ظلم کشته می‌شوی؟ این زخم بر دل من عمیق‌تر و تحملش سخت‌تر است.

زینب این را بگفت و دست برد و گریبان چاک زد و بیهوش روی زمین افتاد.

حسین برخاست و آب به سر و صورت زینب فشاند تا به هوش آمد. سپس تا آنجا که می‌توانست مصیبت‌های پدر، مادر و جدش را یادآور شد و تسلایش داد.

منبع: لهوف، سید بن طاووس، مترجم: سیداحمد فهری زنجانی

(۱) مرغ قطا: جزو پرندگان پر صداست و چه به هنگام پرواز و چه در وقت دانه چینی با صدایی شبیه به غو غو کردن به نحو دلنشینی آواز می‌خواند.

کد خبر: 118838

برچسب ها:

ارسال دیدگاه

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

  • مجموع دیدگاهها: 0
  • در انتظار بررسی: 0
  • انتشار یافته: 0