زلزله در کمین نقش جهان

در این روزگار که بی تدبیری، تیشه بر ریشه های کهن زنده رود زده است، میدان تاریخی نقش جهان، شاید مرهمی باشد بر دلهای ما جهت گذران زمان در این ایام تلخ و تار که بر مردمان می رود. اصفهان را نصف جهان خوانده اند به واسطه  داشته های تاریخی و در این میان، نقش جان، نگین این هنر الهی است. در این میدان که به اطراف می نگری، دیدگان، آبی آسمان و آبی افکار هنرمند را به هم و با هم می بیند.

عصر اصفهان،دکتر بابک سپهریان نسب/ تار و پود جهان، به زمزمه ی تاریخی گره خورده است که حاصل نوای سرپنجه استادان اهل دلی است که خشت به خشت عشق را روی هم گذاشتند تا امروز امانت کهن را مسول باشیم و چه زیباست این ساغر هستی بخش و این نوای کهن. اما آیا امانت دار خوبی  بوده ایم؟ برای یافتن پاسخ، چند قدمی به داخل بازار بزرگ حرکت می کنم. خوب که بنگریم، غمی و شاید خشمی وجود بیننده ی خردمند را فرا می گیرد. سقف های در آستانه ی ریزش و مرمت های سطحی و بدون عشق، وه که چه بد در ذوق می زند. به چهارسوی ضرابخانه که می رسم، سمت راست یک معبر باریک مرا به خود می خواند، شاید روح نقش جهان گمان دارد که مخاطبی درد آشنا را شناخته است. پلکانی که روی دیگر سکه ی جوش و خروش بازار را برای بیننده به تماشا می گذارد.
پلکانی که خود زخم خورده ی ترمیم ساده لوحانه و برخاسته از جهل است. با بالا که می رسم، آه از نهادم بر می آید، خشت هاو گل های بام را در خیال خود از باران مسون نگه داشته اند با آسفالت و ایزوگام که خود گویی قفسی ساخته اند از ندانم کاری برای نقش جهان. این پروتز که توسط پزشک نما ها بر روی بام باستانی درآمده است، زیبایی را به دست جفاکاری سپرده است.
باورش سخت است که تنها چند گام آن سو تر از غریو بازاریان، خرابی موج می زند. ورزشکاری را می ماندکه آمادگی جسمانی اش را که مایه فخر خویش است به فراموشی سپرده و هنرمندی که قلم خود را که حیرت دیدگان بوده، شکسته است. گویا مسولان این شهر از هر ارگان و رسته ای که باشند،
مایه ی فخر نصف جان را نفهمیده اند. داشته ها و امانات آن را بر چوب حراج بی تدبیری به آتش جهل سپرده اند. راستی چرا؟ آیا استاد کاران ماهر نداریم، آیا جوانان عاشق نداریم؟ و آیا غیرتی بر تاریخ دیار پرشکوه نصف جهان در رگ های ما باقی نمانده است؟
سقف های فروریخته، مرمت های سرپایی، بیغوله شدن بزرگترین مرکز اقتصادی سپاهان، چوبهای نیم سوخته و بام هایی که هرلحظه ممکن است، رکوع را به سجده بنشینند، همه وهمه نشان می دهدکه مدیر نداریم. پروردگارا، تو خود می دانی که من تنها می توانم بنگارم این غم را و به تصویر درآورم این خشم را .
فکر نکنیم که در اصفهان زلزله نمی شود، گسل های فعالی از بی تدبیری و مدیران لی لی پوتی هر آن ممکن است فرو بریزند نقش جهان را و حاصل این زلزله فقط شرم است.
امید که مرض دلهای مریض به دست روزگار، سایه از اصفهان بر دارد تا سر درقیصریه را باز جان دوباره درآمیزد و شور آن شوری به جان های خاموش ما اندازد.
202/
کد خبر: 45477

نویسنده: دکتر بابک سپهریان نسب

منبع: عکس:ایسنا

برچسب ها: , , , ,

ارسال دیدگاه

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

  • مجموع دیدگاهها: 0
  • در انتظار بررسی: 0
  • انتشار یافته: 0