آغاز عصر کوتوله ها:
رسانه ملی، رسانه میلی
هویت یک ملت در فرایند ارتباطات افراد آن جامعه با یکدیگر و با نهادهای اجتماعی شکل میگیرد. درست است که رهبران جامعه نقش مستقیم در هدایت افراد آن جامعه به سمت تعالی و تباهی دارند اما دراین فرآیند، همچون درخت نخل هم ریشه ها و هم شاخه ها همزمان برای حیات تمدن لازم هستند. ریشهها، گذشته یک هویت و تمدن و شاخهها، وضعیت امروز آن جامعه از طریق فرایند ارتباط همچون ماده مغذی در گردش حیات ارتباطات باعث تولید محصولات، برند ها و خدمات قابل عرضه به جامعه و جهان می شود تا در این دهکده جهانی ما نیز حرف و سهمی داشته باشیم. اساس این ارتباط مبتنی بر گفتگوی آزاد، بدون واسطه و تحریف نشده استوار است. گفت و گویی که از طریق آن بتوان اندیشه های نو و چرخه تفکر پویا را فعال نمود تا این چرخه باعث رشد اندیشههای ناب و خلاقانه گردد.

اگر نظریات حوزه رسانه را مدنظر قرار دهیم؛ درخواهیم یافت که در عصر حاضر، رسانه ها نفوذ و اثر بخشی بلامنازع بر این فرآیند دارند. شاید به همین دلیل است که پخش هرگونه محتوایی از رسانه های بین المللی مستلزم کنترل و نظارت علمی مورخان،جامعه شناسان، روانشناسان و متخصصان حوزههای مرتبط است. البته به جز ایران که هر بی تجربه ای می تواند فیلم، سریال و محتواهای مبتذل بسازد و در زمان پیک برنامه ها پخش کند و میلیون ها انسان را به فنا دهد.
اولین سریال بیمحتوا و خطرناک صدا و سیمای ایران را شاید بتوان پدرسالار نامید. سریالی که بیپروا به جنگ مهمترین ارزش و هنجار اجتماعی دهه ۵۰ و ۶۰ جامعه ایرانی رفت. پیروزی آذر عروس کوچک خانواده پدرسالار بر پدر بزرگ خانواده به عنوان نماد خانواده گسترده در ایران و ستون توسعه اجتماعی، در حقیقت پیروزی مدرنیته افسارگسیخته بر ارزشهای والای فرهنگی ایرانی اسلامی بود که سالها و سالها قوام زندگی اجتماعی را تعیین نموده بود. با حذف وظایف پدربزرگ خانواده در سریال پدرسالار اکنون دیگر به وجود او در خانواده نیازی نبود، چرا که ساختارهای اجتماعی خانواده گسترده آنچنان پس از آن سریال فروپاشید که برای او در این کلبه های آپارتمانی ۴۵ تا 70متری جایی نبود و او تنها مزاحمی بیش به نظر نمی رسید.
نوه ها دیگر تحت سیطره مدارس باید تربیت میشدند و نیازی به شاهنامه خوانی گلستان و بوستان آموزی و فراگیری کتاب آسمانی و نهج البلاغه و حکمت نظری و عملی ایرانی که داستان ها و حکایات آن درس های واقعی زندگی بود و شخصیت فرزندان این آب و خاک را پرورش می داد و پدربزرگ خانواده این نقش آموزشی را بر عهده داشت، نبود. دیگر اختلاف ها و مسایل حقوقی به سادگی توسط پدر بزرگ و مادربزرگ حل و فصل نمیشد، بلکه نظام عریض و طولانی ای به نام دادگستری وجود داشت که به سختی و پیچیدگی تمام و صرف وقت و هزینه های بسیار، این کار را انجام می داد و دیگر خانواده گسترده و اثربخشی وجود نداشت که نیازی به مدیر داشته باشد و لذا در سریال آپارتمان شماره ۱۳ عروس خانواده با بی شرمی تمام ، او را پشت درب خانه گذاشت تا این بی هویت سازی و ضدارزش سازی صدا و سیمای ایران کامل شود و شاید از همان زمان بود که لازم شد تا آسایشگاه ها زیاد هم جای بدی نباشند.
میبینیم که کمتر از یک دهه بعد، سریالی هم برای آن ساخته شد. سریالی که در آن پیرمردها و پیرزنها در آسایشگاه عاشق هم می شدند و خوش می گذراندند. همان زمان بنده به عنوان کارشناس روابط عمومی بیمه سلامت، همکاران را برای بازدید از آسایشگاه سالمندان صادقیه اصفهان به آن جا بردم و دیدم که چقدر فضای این مجموعه با آن همه فضاسازی و طبیعت زیبا دلگیر و غمناک است. پیرزن های غمگینی را دیدیم که آرزوی دیدن ثانیه ای چهره فرزندانشان را داشتند و پدربزرگ هایی را که برای ما رقصیدند تا ما ناباورانه دروغ های صدا و سیما را باور کنیم و مدارس هم که با تغییر کتابهای درسی و جایگزین کردن حکمت های بوستان و گلستان و مثنوی معنوی و دیوان حافظ با محتوای سخیف و بی ارزش، فرزندانمان را بی هویتی کشاندند.
اکنون دیگر با توقف چرخه نخبگی پارتو، جامعه شناس ایتالیایی، چرخه بلاهت و ابله پروری در ایران آرام آرام سرعت می گرفت، سرعتی ناباورانه. تفکر ناب و گفتگوی آزاد جای خود را به هوچی گری های پوچ و توهین و تحقیر نیروهای متخصص میدهد و نخبگان آرام آرام از عرصه صدا و سیما و محافل علمی و سازمانها حذف می شوند و وقتی خوب می نگرند که جایگاهی در عرصه علمی و توسعه اجتماعی ایران ندارند، مهاجرت و زندگی در غربت را به جامعه ای در حال سقوط ترجیح می دهند.
با گذر از سی سال از حرکت این چرخه، مردانی پا به عرصه وجود گذاشتند که با شنیدن یک شعر زیبا و حکایت از مثنوی معنوی تنها سری تکان میدهند و لبخند میزنند و بدون هیچ درکی از حقیقت و واقعیت های زندگی، تصمیم های خسران آمیز می گیرند و جامعه و کشور را روز به روز به سمت تباهی سوق می دهند. چرا که مدیران و سیاستمداران، کوچک شدهاند و عصر کوتوله ها آغاز شده است، انسان های کوتاه فکری که ارتباط بسته و ضعیفی دارند و فاقد گوش شنوا و چشم بینا هستند و تنها از پشت عینک های سیاسی جهان را می نگرند و لذا برای زندگی و توسعه جامعه چشم اندازی ندارند و تنها و تنها به منافع خود و هم حزبی هایشان می اندیشند. منافعی که پست ها و مقام های اجرایی و مهم حاکمیتی را برای پر کردن جیب شان رزرو می کند. حال آنکه این مسئولیت ها در دنیای پیچیده امروز بایستی برای مدیریت و حل و فصل مشکلات و مسایل پیش روی مردم واگذار شود.
انسان های کوتوله جسارت و شجاعت لازم برای تصمیمگیری را ندارد. ورودشان به نهادهای اجتماعی باعث قفل شدن کارها و سخت و پیچیده و لایه لایه شدن فرآیندهای ارایه خدمات شده و لذا آب را گل آلود کردند تا از این شرایط سخت و پیچیده ماهی های بزرگ بگیرند و بخورند و با چهره مذهبی و لعابی دینی، هر منتقدی را منکوب کنند. چرا که اگر مدیران ناب خردمند همچون امیرالمومنین انتقادپذیرند، مدیران کوتوله به نام دین و با چوب مذهب هر نقد سازنده ای را خفه میکنند.
پروسه کوتوله سازی که از صدا وسیما آغاز شده و با آموزش و پرورش به تکامل رسید، در ساختار اجرایی و مدیریتی باعث نهادینهسازی فساد، ارتشاء، بی اخلاقی و نهایتاً بیهویتی اجتماعی و بی عدالتی شده است.
اکنون دیگر شاخه ای از آن هویت اصیل خدمتگزاری باقی نمانده که به حیات خود ادامه دهد. گاهی برگی و شاخه ای تلاش میکند تا روح زندگی را در این جسم خسته تمدن ایران اسلامی زنده نگه دارد. حالا دیگر ریشهها مانده اند. تاریخی هویدا و اثربخش و جاویدان از ملتی که خودش به خودش رحم نمیکند. این نخل بلند تمدن ایرانی آرام آرام بی شاخه می شود. شعایر به شعارهای زیبا بدل شدند و شعارها هم بی هویت و ضد ارزش. انسانی که اشرف مخلوقات است و شهروندی که نماد انسان مدرن توسعه یافته است و حاضر است به بی بهانه به سمت مهمترین اصل قانون اساسی و مهم ترین شعار حکومت یعنی امنیت شلیک کند.
توجه: مطلب فوق صرفا دیدگاه نویسنده می باشد و پایگاه خبری عصر اصفهان در قبال آن هیچ گونه مسئولیتی ندارد.
نویسنده: دکتر هادی زمانی
ارسال دیدگاه
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد